زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

روز خرید مون

    سلام قند عسلم خوبي دلبندم؟مثل هميشه دلم برا شكلاتم تنگ شده بووووووووووووووووووود يه دنيااااااااااااااااااااااا  اين قدر كارا داشتيم كه نگوووووووووووووووووووووو. فقط دلم مي خواست زود تر اين كارا تموم شه بيام برات بنويسم . ميدوني فكر مي كنم يه روزي ميرسه كه اين خاطراتو مي خوني من همشو برات حفظ مي كنم ، هم از روز هاي  خوش زندگيمون مي نويسم هم از از مشكلاتمون تا بدوني كه زندگي پستي و بلندي داره دلبندم. در حال حاضر همه فكر من و بابا اينه كه بتونيم اين يه تكيه راه باقيمانده رو تا رسيدن بهم به خوشي طي كنيم ولي بعدشم كلي راه هست كه تا اخر عمر بايد پا به پاي هم بريم خوشبختانه پدرت تا به الان بهم ثابت كرده كه هم...
27 آبان 1391

شیرین ترین مهمونی دو نفره من و بابا

      سلام کاکل زری من ، سلام ناز پری من . خوبی؟  بابا دلمون برات تنگ شده دخمر گلم یا پسر نانازم. فدای چشمات بشم وقتی نگاش با منه( جمله ای که بابایی وقتی احساساتی میشه بهم میگه). یه خبر بگم برات یه پسر عموی توراهی داریم. پسر عمو مجیده. زن عمو ی شما یه 5 ماهی هست تو دلش نی نی داره پریشب بابایی بهم گفت این دفعه هم نی نی پسره.تو خونواده بابایی همه نی نی ها پسرن مامان اگه تو دخمر باشی مطمئنم حسابی دلبری می کنی ها!!!! نه؟ دخمر من باید سوگولی بشه...............عزیزمممممممممممممممممممم. خلاصه ماهان کوچولو داره لحظه شماری میکنه داداششو ببینه  ولی خودمونیم ها ماهان خیلی شیطونه خدا به داد برسههههههههههههههههههه...
27 آبان 1391

از دست دادن یک دوست

    سلام جیگر من سلام نفس من برات دلتنگ بودم مثل همیشه. روزی و شبی نیست که با با بات حرف بزنم و از وجود شما یادی نکنیم. ولی هنوز کلی راه داریم تا به شما برسیم . ما همه تلاشمونو میکنیم تا یه زندگی راحت بسازیم و خدای مهربون شما رو به ما هدیه بده. نفس من یادته بهت گفتم زندگی روز های خوب و بد داره، و من از همه روز هاش برات می نویسم ؟ عزیزم راسنش دیروز یه خبر ناراحت کننده شنیدم و دلتنگ شدم  ، درسته که ما باید مقاوم باشیم و در برابر خواست خدا صبوری کنیم ولی گاهی اوقات شنیدن بعضی خبر ها ناراحت کننده است. دیروز خاله مهرانه مامان مهرسا کوچولو خبری تو وبش نوشته بود که با خوندنش پیگیر شدم و فهمیدم که یه دوست خوبتو از دست دادی ع...
27 آبان 1391

این 3 4 روز چه طور گذشت؟

سلام جوجوی من. چه طوری؟ چه خبرا؟ وای یه وقت نگی مامان چه قدر بی وفا شده بهم سر نمیزنه هاهاهاهاها.... من و بابا همیشه به فکرتیم تو تو قلب ما جا داری عزیزم. این روز ها این قدر سرمون شلوغ بود که نگووووووووووووووووووو. نمی دونم از کجا شروع کنم... این چند روز من همه وقتمو تو بازار میگذروندم این قدر خرید کردم که واقعا" دلم نمی خواد تا یه مدتی تو بازار آفتابی بشم. من از روز سه شنبه مرخصی بودم تا الان صبح روز اول که کار خاصی نکردم به نظافت و این کارا گذشت عصرش با بابا رفتیم سمت جمهوری کراوات و پیراهن دامادی خریدیم یه چرخی زدیم و امدیم خانه فرداشم که عید بود و من و بابا قرار بود برا گرفتن لباسم بریم صبح زود بابای سحر خیزت بیدار شد و منو با صدای ت...
27 آبان 1391

چیزی نمونده مامان جون

    سلام عروسک نازم چه طوری؟  ممکنه چند روزیپیشت نباشم. این که مهم نیست مهم اینه که تو تو قلب منی کوچول موچولو.می پرسی چرا؟ خوب برا اینکه فردا صبح عازم شمالم و تا اول مهر میرم مرخصی. یه کمی به خودم برسم ، استراحت کنم، از همه مهم تر ..... خودنت که میدونی چیه بهترین روز و شب من و بابایی نزدیکه. فندق جون میدونی چقدر من و بابا انتظار این روز رو کشیدیم؟ می دونی چقدر براش نقشه کشیدیم؟ می دونی چقدر نگران بودیم؟ اوالا که آشنا شدیم هر دوتا درس می خوندیم، بی پول بودیم مامان جون ، هزار تا فکر و خیال داشتیم اما خدا رو شکر چیزی تا وصال نمونده (وصال یعنی بهم رسیدن یه جوری یعنی ازدواج کردن مادر)خدا رو شکر همه چیز روبه راهه .قرار پ...
27 آبان 1391

دوباره برات چیز های خوشکل خریدممممم

سلام عزیزم خوبی خوشکل من ،دسته گل بهشتی من خیلی دوست دارم . دیروز این قدر درگیر بودم که نگوووووووو خاله مهدیه امتحان آرایش گری داشت منو به عنوان مدل عروس برده بودددد،از 6 صبح بیدار بودم . تا 12 تو  آرایشگاه بودیم و برای نهار رفتم خونشون بعد از نهارم که حسابی خوابم گرفته بود تا 5 همون جا  خوابیدم . بابا هم برای نهار با دوست قدیمیش رفته بود بیرون دوستشون زحمت کشیدند برای عروسیمون به بابا 50 تومن کادو دادند منم از بابا خواهش کردم منو ببره جمهوری تا برای قند عسلم خرید کنم. کل بازارو گشتیم جیگرم و نتیجه اش شد این چیز هایی که برات خریدیم. یه ست نوزادی 19 تکه و یک صابون خوش بو که وقتی وارد مغازه شدم مست بوی خوبش شدددددددمم...
26 آبان 1391

بخش سرگرمی وبلاگ

سلام دوستانم خوبین، خوشین؟؟  راستش تصمیم گرفتم تو وبلاگم بخشی از مطالب رو به تزیینات و گل ارایی و میوه آرایی و  تزیین سفره عقد و لباس عروس و.... این جور چیز ها اختصاص بدم . چون من به کار های هنری خیلی علاقه مندم زیاد دنبال این جور چیز ها بودم  از هرکدومشون عکس زیاد دارم .هرچیز به نظرم زیبا بیاد اینجا براتون میزارم. البته تو صفحات جداگانه ثبتش می کنم وآدرسشو میزارم هرکس دوست داشت تشریف میبره می بینه. از کجا معلوم شاید منم یه ناز پری داشته باشم که کار هنری دوست داشته باشه بعد ها از این مطالب خوشش بیاد . برای اولین نمونه ساخت گل پاییزی رو براتون گذاشتم که ساختنش خیلی راحته ولی نتیجه اش خیلی زیباست .گفتم شاید شما هم دوست د...
24 آبان 1391

مامان جون خوشکله دوسش داری؟؟

سلام قند عسلم چطوری فرشته مهربون مننننننننننننن نفسممممممممممم عشششششششقممممم 5 شنبه که با بابا رفته بودیم بیرون من رفتم دنبال بابا سر کارش محل کارش هم که خیابون بهار هستتتتتتت خوب این یعنی چییییییییی؟؟ یعنی اینکه می خوام برای دلبرم یه چیزی بخرمممممممم مگه میشه از کنار اون همه مغازه جور واجور رد شدو چیزی نخرید؟؟ بابا هم بهم می گفت عزیزم ببین فقط اون هایی که بچه دارند یا باردارند دارن خرید می کنند بیخیال شو بیا برییییییم ولی من گفتم نههههههههههه چیز های خوشکل زیاد بودند که چشمم رو گرفت اما آخرش قسمت شد این پیشبند خوشکل و برات بخریم. دوسش دارییییییییییی؟؟؟پریشب هم با بابا رفتیم هفت تیر یه مانتو و روسری سبز رنگ  کلاه دار برام...
23 آبان 1391

حرف هایی از قدیم

اول از همه تبریک به ارزو جونمممممممم دوست نتی عزیزم که به ارزوش رسید و مامان شددددددددد تبریککککککککککک هزاران تبریککککککککککک از خوشحالیت خوشحالم ارزو جونم امید وارم فرشته نازمون به وقتش بهراحتی و به سلامتی دنیا بیاددددددددد   خووووووووووووووووووووووووووب حالااااااااا.... این قدر دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده بود که نگووووووووو. ریزه میزه من خیلی دوست دارم خیلی. نمی دونم چرا این چند وقت حسم نسبت به تو بیشتر شده این قدر دوست دارم زودی بیای نمی دونم چرا ؟؟؟ به تازگی این جوری شدم . خیلی خواستنی هستی برام عزیزم . این قدر وبلاگت رو دوست دارم که نگوووووووو تنها سرگرمی من شده .تا از درس فارغ میشم سری به اینجا می زنم ...
18 آبان 1391